یک شنبه 6 فروردين 1391برچسب:, :: 15:39 :: نويسنده : niloofar
خلاصه دوتایی گارد گرفتیم و عین گاوو پریدیم جلوشون و گفتیم: -هووووووووووووو....... مهسا:نوشین گند زدیمممممممممممم.....!!!!! چشامو که بسته بودم و اروم اروم اروم داشتم باز میکردم منظورش از گند زدیم چی بود نکنه نیلو دوباره احساساتی شده بود و غش کرده بود...؟؟؟؟ چشامو باز کردم.....یا قمر بنی هاشم اینا چرا شدن پسر؟؟؟؟/....مگگه دختر نبودن اونم سه تا حالا واسه چی شدن پسر؟؟؟/اونم 5تا؟؟؟؟؟؟؟ چندبار پلک زدم ولی تغییری نکرد همونا بودن دختر نشدن...... ؟:بعله بعله خودمونیم زیاد نمیخواد پلک بزنی!!!! -ها؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟1:واقعا که این یه مدل و هیچ وقت واسه امضا گرفتن ندیده بودم.....خیلی دلتون امضا میخواست میومدین فن میتینگ دیروز!!!! حرفشو خیلی سرد زد و نگاشم مغرور بود........سرمو کج کردم چی چی میگفت امضا ؟فن میتینگ؟دیروز؟.... ؟:اوههه هیون جونگ ولشون کن هرکی یه مدلی میخواد خودشو به ما نشون بده......حتما فکر کرده تو فن میتینگ نمیتونیم درست ببینیمشون اینجوری ابراز احساسات کردن......(افتاد؟؟؟/؟1:هیون بود) هیون:در هر صورت اصلا خوشم نیمد.... بعدم یه نگاه تحقیر امیز به ما کرد......بچه پرو چی فکر کرده پیش خودش جلف مغرور سرد مزخرف.... مهسا:چی میگین شما امضا و فن میتینگ دیگه چه صیقه ای؟؟؟؟ ؟2:بیا اینم از انکار.....ببیین دختر جون ما که میدونیم شما الان دارین ذوق مرگ میشین ولی ادمم خوب نیست دروغ بگه!!!!! -برو بابا دلت خوشه ....خدایا کله صحری مارو به چه کسایی انداختیاااا.... بعدم با پام زدم با پای مهسا.... مهسا:گاو نر..... -عزیزم مطابقت نمیکنه باید بگی....گاو ماده!!!! مهسا چپ بهم نگاه کرد..........اومدم جوابشو بدم که صدای غزل مانع ام شد..... غزل:دوباره چه گندی زدین شما دوتا...؟؟؟؟ من و مهسا:کی مااااااا؟؟؟؟؟/گندد؟؟؟؟؟؟؟؟ -نه بابا این چه حرفیه..!! مهسا:اصا این کارا به قیافه ی ما میاد؟؟؟؟ الی:کم نه.....جالا شرح بدین دقیقا چه گندی بالا اوردین.... -والا راستشو بخوای......میخواستیم واسه امر خیر مزاحم اقایون بشیم شماها که خودتون دست نمی جنبونین.....واسه همین ما تصمیم گرفتیم دست به کار شیمممم..... الی:نمک سنگ نمک نمک پاش اب نمک......اگه نمک ریختنت تموم شد بنال بگو بینم چه کردین؟؟؟؟ مهسا:اومدیم شمارو بترسونیم .....پریدیم جلو این خل و چلا....!!!! غزل:خاک بر سره کورتون......اقایون متاسفم بچن یه غلطی کردن..... هیون:اههه اینا که از منم بزرگ ترن بعد میگی بچن...... ؟3:راس میگههه هیون جونگ..... هیون:هیونگگگگ انقدر حرفای منو تایید نکن خودت یه چیزی بگو!!! هیونگ:ایششش.....ضدحال.....بابا یونگیی ببین این اخاهه منو دعوا میکنهه....{با لحن بچه گونه} یونگ:هیووونگ ابرو ریزی را ننداز.... هیونگ:ضده حالاا.....جونگ مین یه چیزی بگوووو... جونگ:اههه به من چهه خودت گند میزنی همیشه بعد من جمش کنم .....never مام داشتیم با تعجب به بچه بازیای ایناا نگاه میکردیم.......تا اینکه غزل گفت: -خب ما دیگه بریم شمام به کارتون برسین..... کیو معذرت خواهی کنین بد نیستااا!!!! الی:شما گوشت مشکل داره دیگه مشکل ما نیست معذرت خواهی کرد!!!! -الی بیخی بریم...... مثه بچه پرو هاا ول کردیم رفتیم من دستمو دوره بازوی الی و غزل حلقه کردم..... -من گشنمههه خانوادههههه...... غزل:خجالت بکش این چه گندی بود زدین؟؟؟؟/// -بیخی بابا گذشته ها گذشته اینده رو در یاب به قوله یکی از دوستام......be or not be it's problem!.... غزل:نمیدونستم با شکسپیرم دوستی.... -اره بابا خودم موضوع حملت و دادم نوشت..... اینو گفتم و عینک افتابیمو در اوردم و زدم به چشمم.....و ادامه دادم به راه رفتن و گففتم: -همون جور که گفتم موضوع حملت و خخودم دادم حتی اون یه تیکه ی رومئو ژولیتم خودم دادم..... مهسا:دقیقا کجاش استاد؟؟ -همون قسمته .....دستانم برای اخرین بار در اغوشش بگیرین......لب ها برای اخرین بار لب هایش را در بر ر بگیرین.....دماغغغ برای اخرین بار موهایش را بوی کنید... الی:شکی نیست این قسمته اخرو حتماا خودت گفتیی.....فک کنم واسه همین تو کتابش چاپ نکرد... -نه عزیزم واسه این چاپ نکرد که ....میدونی که چن وقت پیش باهم دعوامون شد واسه همین چاپش نکر دیگهه... نیلو:گوسفنداا شماا که میدونین این کم نمیاره واسه چی انقدر زر میزنین......بیاین بریم یه صبحونه ای بخوریم... غزل:تو عمرش یه حرف درست زد......مهمون تو دیگه؟؟ -په مهمون کی من؟؟؟؟ الی:نه بابا کسی از این جسارتا نمیکنه که مهمون شما شه!!! -خوشم میاد خودت به مسئله واقفیی..... الی:اره بابا!!!!!!! مهسا:هی هرچی من یه چی نمیگم شماا بیشتر جلف بازی در بیارین باشه؟؟ -باشه باشه..... مهسا:ببند تا نیمدم کمکت! -خودم میبندم دیگه به کمکه شما نیازی نیست...... غزل:بسه دیگه رسیدیم رستوران.....ابرو بری را نندازین لطفااا.... همه:باشههههــــــــــــــــــــ...... رفتیم تو و دوره یه میز نشستیم ......دوره یه میز کلی ادم جمع شده بودن دخترام که هی کلمه نفرت انگیز اوپا رو جیغ میزدن....رسما رو نرو بودن ......گارسون اومدش. گ:چی میل دارین.؟؟؟؟؟ -5تا پینیک و 5 تا اب پرتقال.... مهسا:اونجا چه خبره؟؟؟/ گ:گروه ss501امدن ....خیلی دوس دارم ازشون مسواک بگیرم..... همون موقع دورشون خلوت شد و اونا معلوم شدن.....نهه....همون پسرایی بودن که اشتباهیی پریدیم جلوشون....یه فکر شیطانی به ذهنم رسید.....لبخند شیطنت امیزی زدم ... مهسا:چی تو اون مغز اکبندتهه.... -خی خی......{رو به گارسون} خیلی دوس داری ازشون امضا بگیری؟؟ گ:اره خیلی....من عاشقه این گروهم.... الی:هویی نوشین چته؟؟؟
نظرات شما عزیزان:
|